مولاي من ،مهدي جان

من نشاني از تو ندارم

اما نشاني ام را براي تو مي نويسم 

در عصر انتظار ،اگر به حوالي بي كسي قدم بگذاري خيابان غربت را پيدا مي كني

سپس وارد كوچه پس كوچه هاي تنهايي شو

كنار بيد مجنون خزان زده و كنار مرداب آرزوهايم

كلبه غريبي را پيدا مي كني!

 در كلبه را باز كن

 حرير غمش را كنار بزن !!!

مرا خواهي ديد....

كسي را با بغضي به پهناي كوير، كه غرق عصاره انتظار توست!!!

نظر دهید.



برچسب ها :